- سه شنبه ۷ آذر ۹۶
- ۰۲:۰۰
بعد از پیامبر الهی، الحق که میتوان ابوبکر صدیق رضی الله عنه را سمبل یقین استوار و عزم آهنین دانست. بزرگترین دلیل بر صدیق بودن وی ایمان راسخ و استقامت بی نظیر اوست، به راستی که او از هر نظر شایسته داشتن لقب صدیق اکبر بود.
اهل بصیرت حق گفتهاند: ابوبکر گر چه پیامبر نبود، اما کار پیامبران را انجام داد.
هنگامی که رسول گرامی صلى الله علیه وسلم جهان را بدرود گفت، اعراب همگی در شعلههای سوزان ارتداد افتادند. آنان چون ریزش برگ درختان پاییزی، روی از آغوش اسلام بر میتافتند، هر روز خبر ارتداد دهها قبیله به گوش میرسید، مناطق یمن، حضر موت، بحرین و نجد همگی مرتد شدند و کار بدانجا کشید که فقط دو قبیلهی قریش و ثقیف بر دین اسلام باقی ماندند. یهودیت و مسیحیت که از شبه جزیره عربستان رخت بر بسته بودند، دوباره قد علم نمودند، نفاق که خطرناکترین مرض اجتماعی بود، سر از نقاب به در آورد، مردم آشکارا سخنان توأم با شک و نفاق بر زبان میراندند، خوفی از مسلمانان در دل قبایل عرب باقی نمانده بود و دشمنان اسلام توانایی و جرأت خود را باز یافته بودند.
مورخان عرب اوضاع بحرانی آن روز را چنین توصیف کردهاند: «مسلمانان چنان حیرت زده و سراسیمه شده بودند که گویی گوسفندانی هستند که در یک شب سرد و بارانی در آغل دور هم جمع شده و از شدت باد و سرما میلرزند.»
در بحبوحهی چنین لحظات حساسی، ناگهان یقین، اطاعت، اخلاص و جانفشانی، چنان ورق را برمیگرداند که جهانیان از توجیه آن عاجزاند. لشکر اسامه رضی الله عنه که رسول اکرم صلى الله علیه وسلم در دوران حیات خود برای جهاد تدارک دیده، ولی به دلیل رحلت آنحضرت صلى الله علیه وسلم اعزام آن به تعویق افتاده بود. به فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه آماده حرکت میشود. در این لشکر سرداران بزرگ و جنگجویان با تجربه مهاجر و انصار حضور دارند، حضرت عمر نیز به عنوان یکی از زیردستان اسامه در میان لشکریان است؛ بزرگترین نیروهای مسلمان در این لشکر گرد آمدهاند، حال عقل و منطق در این مورد چه حکم میکند؟ مصلحت سیاسی چه چیزی را ایجاب میکند؟
مسلّماً اگر در این مورد از سیاستمداران سؤال شود، جواب خواهند داد که لشکر اسامه باید در مدینه بماند و از جان و مال مسلمانان محافظت کند تا دشمنان نتوانند به مدینه حمله کرده و به مسلمانان آسیبی رسانده و موجودیت اسلام را در معرض خطر قرار دهند. مردم به حضور حضرت ابوبکر رضی الله عنه میرسند و عرض میکنند: به نظر ما اصلاً مناسب نیست که این لشکر از مدینه خارج شود؛ زیرا دشمنان اسلام به مدینه چشم طمع دوختهاند و منتظراند که بعد از حرکت لشکر بر مدینه بتازند و این رأی تمامی صاحبنظران مدینه است. اما ابوبکر صدیق، این عاشق بارگاه نبوت، معتقد است که بهترین و مناسبترین راه اعزام لشکر اسامه و عمل به خواستهی نبی اکرم صلى الله علیه وسلم میباشد.
اینجاست که وی صریحاً اعلام میدارد: «قسم به ذاتی که جان ابوبکر در دست اوست! اگر مطمئن باشم که حیوانات جنگل مرا پاره خواهند کرد، باز هم خواستهی رسول اکرم صلى الله علیه وسلم را عملی خواهم نمود، من در هر حال لشکر اسامه را اعزام میدارم.»
حضرت ابوبکر رضی الله عنه به این منظور خطابهای ایراد فرمود و در ضمن آن مردم را به جهاد در راه خدا تشویق کرد و دستور داد که تمام کسانی که جزو لشکر اسامه بودهاند، در اقامتگاه اسامه در نقطهی جرف گرد آیند. همگی طبق دستور آنحضرت در آنجا جمع شدند؛ حضرت ابوبکر رضی الله عنه به چند نفر مهاجر مأموریت داد که سرپرستی قبایلشان را به عهده بگیرند. وقتی افراد لشکر جمع شدند، حضرت اسامه رضی الله عنه که امیر لشکر بود، حضرت عمر رضی الله عنه را نزد حضرت ابوبکر رضی الله عنه فرستاد تا به وی پیشنهاد کند که از اعزام لشکر خودداری فرماید؛ زیرا خودش معتقد بود که چون کلیه سرداران قبایل و بزرگان صحابه در آن حضور دارند، بیم آن میرود که بعد از حرکت لشکر، دشمن به مدینه حمله کند و به خلیفهی مسلمانان و ازواج مطهرات توهین روا دارد.
انصار معتقد بودند که فرمانده سپاه خیلی کم سن و سال است و تجربهی چندانی ندارد و باید به جای او فرد مسن و با تجربهای انتخاب شود. حضرت عمر رضی الله عنه پیشنهاد حضرت اسامه رضی الله عنه را به حضرت ابوبکر رضی الله عنه ابلاغ نمود؛ ولی او قاطعانه جواب داد که هر چه میخواهد بشود؛ حتى اگر سگها و گرگها بر من حمله کنند، من این لشکر را خواهم فرستاد. من چگونه میتوانم دستوری را که پیامبر صلى الله علیه وسلم صادر فرموده، زیر پا نهم؟ حتى اگر امروز تنها بمانم، دستور پیامبر صلى الله علیه وسلم مبنی بر اعزام لشکر را به مرحلهی اجرا در میآورم.
آنگاه حضرت عمر رضی الله عنه پیشنهاد انصار مبنی بر تعویض فرمانده را مطرح کرد، اینجا بود که حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه خشمگین شده و از جایش برخاست، موی محاسن حضرت عمر را گرفت و فرمود: بندهی خدا! چه میگویی؟ پیامبر صلى الله علیه وسلم اسامه را تعیین فرمودهاند و آن وقت به من میگویی که کسی دیگر را به جای او بگمارم؟!
بعد از این گفتگو، حضرت ابوبکر رضی الله عنه سراغ لشکر رفت و آنان را بدرقه کرد؛ ایشان پیاده بود و اسامه عرض کرد: ای خلیفهی رسول خدا! اگر شما سوار نشوید، من پیاده میشوم. اما ایشان فرمودند: خیر؛ نه من سوار میشوم و نه شما پیاده میشوید، چه اشکالی دارد که چند قدمی در راه خدا بردارم و خود را غبارآلود کنم؟ مگر نه این است که در ازای هر قدمی که مجاهد برمیدارد، هفتصد نیکی به حساب وی مینویسند و مرتبهی او هفتصد درجه بلند میشود و هفتصد گناه او مورد آمرزش و مغفرت قرار میگیرد؟
هنگامی که حضرت ابوبکر رضی الله عنه میخواستند برگردند، به حضرت اسامه رضی الله عنه پیشنهاد کرد که اگر موافق باشد، به حضرت عمر رضی الله عنه اجازه بدهد که آنجا بماند و او را در ادارهی امور یاری دهد و حضرت اسامه هم رضی الله عنه با کمال رضایت اجازه داد و آنگاه حضرت ابوبکر صدیق به حضرت اسامه توصیه فرمود: خوب مواظب باشید که خیانت نکنید؛ عهد و پیمان را نشکنید؛ از سرقت غنایم پرهیز کنید؛ هیچ زن، بچه و یا فرد مسنی را نکشید؛ نخلها را نسوزانید و از ریشه قطع نکنید؛ درختان میوهدار را قطع نکنید؛ گاو، گوسفند و شتر کشی را نکشید؛ توجه داشته باشید که شما با افرادی برخورد خواهید کرد که در کنج معابد به عبادت مشغولاند، پس آنها را به حال خود واگذارید؛ کسانی را که وسط سرشان را تراشیده و دور آن را مثل گیسو گذاشتهاند، کمی با شمشیر تنبیه کنید؛ به نام خدا حرکت کنید و دستورات پیامبر صلى الله علیه وسلم را اجرا نمایید.
در اینجا اگر قلم اجازه میداشت که قبل از وقوع حادثهای به کمک عقل و قیاس با موارد مشابه آن حادثه را در تاریخ بنگارد، مسلّماً در این مورد چنین مینوشت: «این اقدام حضرت ابوبکر رضی الله عنه یک اشتباه بزرگ سیاسی است؛ زیرا موجب میشود تا مدینه مورد حمله واقع شده و مرکز اسلام به دست دشمنان بیفتد.»
ولی قدرت خدا را ببینید که ابوبکر صدیق رضی الله عنه چون با کمال عشق و ایمان و اطاعت مطلق دست به این کار زده بود، یقین داشت که چون وی خواستهی پیامبر را اجرا نموده است، پس خطری به هنگام وقوع آن اطاعت از اوامر رسول خدا در آن مورد است و به همین خاطر قدرت خداوند نیز او را مورد تأیید خود قرار داد.
مؤرخین مینویستند که با اعزام این لشکر، وحشت، تمامی سپاهیان اعراب را فرا گرفت و با خود گفتند: اگر مسلمانان دارای نیرو و قدرت نمیبودند، چگونه این لشکر را اعزام مینمودند؟
اینجا بود که کلیه کسانی که قصد حمله به مدینه و غارت اموال مسلمین را در سر میپروراندند، از تصمیم خود منصرف گشتند. مؤرخ بزرگ، ابن اثیر رحمه الله مینویسد: «وَکانَ إِنفاذُ جَیْشِ أُسَامهَ أَعظَمُ الأُمُورِ نَفْعاً للمُسلِمینَ»؛ بهترین و مفیدترین اقدام برای مسلمانان حرکت دادن لشکر اسامه بود.