- شنبه ۴ آذر ۹۶
- ۱۳:۰۰
پیامبر دوست داشت شبانه به کعبه برود. آنجا بیدار میماند و ساعتها نماز میخواند. شبی یکدفعه احساس خستگی کرد و نیاز شدیدی به خوابیدن احساس کرد. بنابراین در نزدیکی کعبه خوابید.
محمد بعداً تعریف کرد که فرشته، جبرئیل نزد او آمد، دوبار او را تکان داد، سپس بار سوم او را بیدار کرد و به طرف درهای مسجد برد، جایی که حیوان سفیدی منتظر آنها بود. (که به نظر میآمد چیزی شبیه قاطر با بالهایی در پهلوهایش بود) او سوار حیوان شد که نامش براق بود و همراه با جبرئیل به طرف بیتالمقدس رفت. آنجا محمد با گروهی از پیامبران پیش از خودش (ابراهیم، موسی، و…) ملاقات کرد، نماز جماعت را به امامت او در چشمانداز معبد خواندند. بعد از تمام شدن نماز، پیامبر همراه با جبرئیل از زمان و مکان بالاتر رفت. در راه صعود از هفت آسمان، بار دیگر با پیامبران دیدار نمود. رؤیت آسمانها و زیبایی افقها در وجودش رسوخ میکردند. سرانجام به سدرهالمنتهی رسید. آنجا بود که پیامبر فریضهی ۵نماز روزانه را دریافت کرد و نازل شدن آیهای که اصول عقیدهی مسلمانان را تعیین میکرد:
«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»بقره/۲۸۵
« فرستاده (ی خدا، محمّد) معتقد است بدانچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است (و شکّی در رسالت آسمانی خود ندارد) و مؤمنان (نیز) بدان باور دارند. همگی به خدا و فرشتگان او و کتابهای وی و پیغمبرانش ایمان داشته (و میگویند:) میان هیچ یک از پیغمبران او فرق نمیگذاریم (و سرچشمهی رسالت ایشان را یکی میدانیم). و میگویند: (اوامر و نواهی ربّانی را توسّط محمّد) شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم، و بازگشت به سوی تو است.»
محمد همراه جبرئیل و توسط براق دوباره به بیتالمقدس برده شد و از آنجا به مکه. در راه برگشت کاروانهایی را دید که آنها هم به مکه میرفتند. وقتی به محوطهی کعبه رسید هنوز شب بود. فرشته و مرکب رفتند و محمد نزد امهانی رفت و آنچه را که اتفاق افتاده بود برایش تعریف کرد، او هم به پیامبر توصیه کرد که از این ماجرا به کسی چیزی نگوید: اما محمد نپذیرفت. بعداً قرآن این تجربه را در دو بخش مختلف نقل میکند. در سورهای به نام اسرا مستقیماً از این ماجرا میگوید:
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»اسراء/۱
«تسبیح و تقدیس خدائی را سزا است که بندهی خود (محمّد پسر عبدالله) را در شبی از مسجدالحرام (مکّه) به مسجدالاقصی (بیتالمقدّس) برد، آنجا که دَور و بر آن را پربرکت (از اقوات مادی و معنوی) ساختهایم. تا (در این کوچ یک شبهی زمینی و آسمانی) برخی از نشانههای (عظمت و قدرت خداوندی) خود را بدو بنمایانیم (و با نشان دادن فراخی گسترهی جهان و بخشی از شگفتیهای آن، او را از بند دردها و رنجهای زمینیان برهانیم و با دل و جرأت بیشتر به میدان مبارزهی حق و باطل روانه گردانیم). بیگمان خداوند بس شنوا و بینا است. (نه سخنی از او پنهان و نه کاری از او نهان میماند).»
«إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى ﴿۴﴾ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى ﴿۵﴾ ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى ﴿۶﴾ وَهُوَ بِالأفُقِ الأعْلَى ﴿٧﴾ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿٨﴾ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿٩﴾ فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿١٠﴾ مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ﴿١١﴾ أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى ﴿١٢﴾ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى ﴿١٣﴾ عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى ﴿١۴﴾ عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى ﴿١۵﴾ إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى ﴿١۶﴾ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿١٧﴾ لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى ﴿١٨﴾»نجم/۱۸-۴
«آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد. (جبرئیل، فرشتهی) بس نیرومند آن را بدو آموخته است. همان کسی که دارای خرد استوار و اندیشهی وارسته است. سپس او ( به صورت فرشتگی خود و با بالهائی که کرانههای آسمان را پر کرده بود) راست ایستاد. در حالی که او در جهت بلند ( آسمان رو به روی بیننده ) قرار داشت. سپس ( جبرئیل ) پائین آمد و سر در نشیب گذاشت. تا آنکه فاصلهی او (و محمّد) به اندازهی دو کمان یا کمتر گردید. پس جبرئیل به بندهی خدا ( محمّد ) وحی کرد آنچه میبایست وحی کند. دل ( محمّد ) تکذیب نکرد چیزی را که او ( با چشم سر ) دیده بود. آیا با او دربارهی چیزی که دیده است ، ستیزه میکنید ؟ او که بار دیگر ( در شب معراج ) وی را دیده است. نزد سدرهالمنتهی . بهشت که منزل ( و مأوای متّقیان ) است در کنار آن است. در آن هنگام ، چیزهائی سدره را فرا گرفته بود که فرا گرفته بود ( و چنان عجائب و غرائبی ، قابل توصیف و بیان ، با الفبای زبان انسان نیست). چشم ( محمّد در دیدن خود به چپ و راست ) منحرف نشد و به خطا نرفت ، و سرکشی نکرد و ( تنها به همان چیزی نگریست که میبایست ببیند و بنگرد). او بخشی از نشانههای بزرگ ( و عجائب ملکوت ) پروردگارش را ( در آنجا ) مشاهده کرد ( از جمله ، سدرهالمنتهی ، بیتالمعمور، بهشت، دوزخ و جبرئیل را با قیافهی فرشتگی خود).»
بعد از این که پیامبر واقعیت سفر صعود شبانهاش را باز گفت، چه در آن زمان و چه بعداً، در میان علمای مسلمان موضوع گفتگوها و تفسیرات زیادی شد. محمد به کعبه رفت و تجربهاش را تعریف کرد: تمسخر کردنها، خندهها و نقدها شروع شد. قریش بالاخره دلیلی بر دیوانه بودن پیامبر یافته بودند. چون که جرأت کرده بود و گفته بود که در طول یک شب به بیتالمقدس سفر کرده است. (سفری که هفتهها طول میکشید) و به علاوه به سوی خدای یکتایش صعود کرده بود. از نظر آنها دیوانگی مسلم شده بود.
تجربهی اسرا، که در کتابهای کلاسیک زندگینامهی پیامبر آمده است، همچون موهبتی الهی مختص به رسول، و برگزیدهی خدا، آزمایشی واقعی برای محمد و مؤمنین بود. مرز بین مؤمنینی را نشان میداد که ایمانشان به آنها اعتمادی به پیامبر و پیامش میبخشید و کسانی که با شنیدن این حرفها ایمانشان سست میشد. گروهی از قریش بلافاصله از ابوبکر دربارهی دوست دیوانه و بیعقلش پرسیدند. جواب فوری و صریح او آنها را متعجب کرد: «اگر او چنین چیزهایی میگوید، پس راست میگوید» ایمان و اعتماد ابوبکر به نوعی بود که برای لحظهای سست نشد. او سپس خود نزد پیامبر رفت، و پیامبر حقیقت را به او بازگفت و ابوبکر محکم تکرار کرد: من به تو باور دارم تو همیشه حقیقت را میگویی.
علمای اسلامی، از همان آغاز و در طول تاریخ، دربارهی این که آیا اسرا کاملاً روحی بوده یا جسمی و روحی، بحث کردهاند. اکثراً معتقدند که سفری فیزیکی و معنوی بوده است. به هر حال در پرتو معلوماتی که میتوان از دو نظریه، از این تجربهی فوقالعادهی پیامبر بیرون کشید، اسرا مسئلهیی اساسی نیست، ابتدا، بدون شک مرکزیت بیتالمقدس است: پیامبر رو به شهر مقدس (قبلهی اول) نماز میخواند، همراه با همهی پیامبران در حرم نماز را امامت کرد. قدس اینگونه در بطن تجربهی پیامبر و تعلیمش برای ابدیت ظاهر میشود، همچون سمبل دوگانهی مرکزیت (به وسیلهی جهت نماز) و جهانی (به وسیلهی نماز با همهی پیامبران). بعداً در مدینه، قبله از بیتالمقدس به سوی کعبه ـ برای نشان دادن تمایز با یهودیت ـ تغییر کرد. که این اصلاً به معنای تنزل مقام یهودیت نیست. و آیهی فوق، رابطهی بین مسجدالحرام (کعبه، در مکه) و مسجدالاقصی در قدس، توالی معنوی و مقدسی را بین دو شهر ایجاد میکند.
درس دیگر کاملاً معنوی است: همهی وحی در طول رسالت محمد در زمین فرود آمده است به استثنای نزول آیههایی که بنیان نهادن پایههای ایمان را تعیین میکنند. (ایمان) و فریضهی نماز. پیامبر برای دریافت آموزشهایی که اساس غیرقابل نقص آئین و مناسک اسلامی میشدند، بالا برده شد. عقیده و عبادات (اعمال آئینی پرستش) برعکس حوزهی کارهای اجتماعی (معاملات) که مستلزم دخالت خلاقیت عقل و اندیشهی انسانهاست، عقلانیت انسانی به نام ایمان و پیمان فروتنی از وحی فرمان میبرند. خدا به ضرورتها و قاعدههایی که ضمیر انسان باید اجابت کند و به کار برد و «دل» دوست داشته باشد، فرمان داده است. بعد از آن که پیامبر برای دریافت فریضهی نماز بالا برده شد، پیامبر بر تجربهاش که بر او گذشته بود آشکار میکند که نماز باید پنج بار در شبانهروز باشد که در جوهر خودش یادآور خداوند والا مرتبه و اوج گرفتن به سوی او باشد، برای این که از خود، از دنیا و توهمات آن، جدا شویم.
معراج، فقط یک نمونهی تجربهی معنوی نیست؛ بلکه حاوی معنای عمیق نماز است که با کلامی جاودانه، این امکان را به ما میدهد که فهم خود را از امور خارج از چارچوب زمان و مکان رها سازیم و معنای زندگی این دنیا و آن دنیا را بفهمیم.
******************************************
منبع: پای بر چای پای پیامبر / مؤلف: طارق رمضان / مترجم: کافیه جوانرودی / نشر احسان