- جمعه ۳ آذر ۹۶
- ۱۴:۰۰
پیامبر و همهی یارانش مکه را به خاطر شکنجهها و سختیهایی که برادران و خواهرانشان در میان طایفههای خودشان تحمل میکردند، ترک کردند. وضعیت تحملناپذیر شده بود، زنان و مردانی کشته شده بودند، بقیه شکنجه میشدند و قریش بالاخره تصمیم گرفته بود محمد را از بین ببرد. مهاجرت واقعیت عینی زنان و مردان مؤمنی بود که آزادی بیان و عمل نداشتند و تصمیم گرفتند بخاطر باورهایشان همه چیز را رها کنند؛ زیرا سرزمین خدا وسیع است همچنان که قرآن به یاد میآورد که آنها تصمیم گرفتند از ریشههایشان جدا شوند، از دنیا و عادتهایشان بگسلند و بخاطر ایمانشان در تبعید زندگی کنند. وحی شجاعت و ارادهی این مؤمنان را به خاطر حرکت بسیار سخت و از نظر انسانی بسیار باارزش، آنها را میستاید. و توکل آنها را به خدا تشریح میکند:
«وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَلَأَجْرُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ* الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»(نحل/۴۱-۴۲)
«کسانی که برای خدا هجرت کردند، پس از آن که مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، در دنیا جایگاه و پایگاه خوبی بدانان میدهیم و پاداش اخروی بزرگتر است اگر بدانند. کسانیاند که شکیبایی ورزیدند و بر پروردگارشان توکل میکنند.»
بنابراین تبعید امتحان دیگری برای توکل به خدا بود. همهی پیامبران با این آزمایش عشق، به شیوهای همیشه شدید مواجه بودهاند، همچنان که همهی مؤمنان بعد از آن با این آزمایش مواجه بودهاند. آنها آمادهاند تا کجا پیش بروند؟ آمادهاند که در این راه، از خودشان، از زندگیشان برای خدای یگانه، حقیقت و عشق او، چه بدهند؟ اینها سؤالات همیشگی ایمان هستند که با تجارب زمانی و تاریخی ضمیر مؤمن همراهی میکنند. هجرت یکی از جوابهای امت مسلمان در سپیدهدم آغاز هستیاش به منشأ هستیاش بود.
تبعید همچنین ایجاب میکرد که اولین مسلمانان یاد بگیرند که، علیرغم تغییر مکان و فرهنگ خودشان به معنای تعلیمات اسلامی وفادار بمانند. مدینه مستلزم عادتها و شیوهی دیگری از رابطههای اجتماعی بود. و نقشی کاملاً متفاوت برای زنان (که به نسبت زنان مکه در اجتماع بیشتر حضور داشتند) و ارتباط بین قبایل پیچیدهتر بود، که باید حضور مؤثر جوامع یهودی و مسیحی را اضافه کرد که برای مسلمانان امر جدیدی بود، از همان ابتدا امت ایمانی ناگزیر بود که، با الگوگرفتن از پیامبر، چیزهایی بین آنچه که به اصول اسلامی مربوط بود و چیزی که بیشتر شبیه فرهنگ مکه بود تفاوت بگذارد. مسلمانان میبایست به اصول اسلامی وفادار بمانند، در حالی که به انتقاد نسبت به فرهنگشان انعطافپذیر باشند. آنها حتی میبایست تلاش میکردند که بعضی از رفتارهایشان را که بیشتر فرهنگی بود تا اسلامی اصلاح کنند. عمر بن خطاب بعد از اینکه به شدت به نحوهی جواب دادن زنش واکنش نشان داد (که این نحوهی جواب دادن زن در مکه غیرقابل باور بود)، یاد گرفت که باید به شیوهی پیامبر، این نوع برخورد را تحمل کند و بپذیرد. برای او و همچنین برای دیگران تجربهی سختی بود، کسانی که گمان میکردند که عادات و تقالیدشان اسلامی است.
هجرت و تبعید، روشن کرد که هر کسی ابتدا به عنوان وفاداری به اصول و همچنین گشوده شدن به فرهنگهای دیگر و غنا و ثروت آنها، باید عادات و رسوم فرهنگی خود را به چالش بکشد. به عنوان مثال هنگامی که پیامبر شنیده بود انصار مراسم ازدواج گرفتهاند، خواست که دو خواننده برای آنها بفرستند، زیرا او متوجه شده بود که انصار آواز را دوست دارند. او نه تنها با یک ویژگی و ذوق و سلیقهی فرهنگی آشنا بود، که با اصول اسلامی در تضاد نبود، بلکه همچون یک دستاورد دارائی با تجربهی انسانی خودش ادغام کرده بود. هجرت همچنین آزمون فهم بود، دعوت به تمایز بین اصول و تجلیات فرهنگی آنها با دعوت به گشایش و استقبالی مطمئن از رسوم جدید با شیوههای جدید بودن و فکر کردن، از سلیقههای جدید. اینگونه جهانی شدن اصول با امر شناخت، تفاوت شیوههای زندگی و فرهنگها پیوند مییابد. تبعید تجربهی بیواسطه و و بسیار عمیق آن است؛ یعنی کنده شدن فرد از ریشههایش است در حالی که در محیطهای متفاوت به همان خدا و همان معنا وفادار است.
هجرت همچنین احساس آزادی است. موسی مردمش را از ظلم فرعون نجات داد، آنها را به سوی ایمان و آزادی هدایت کرد. اساس هجرت دقیقاً از همان ماهیت است. مؤمنانی که به خاطر تغییر عقیدهشان شکنجه میشدند، تصمیم گرفتند از قیمومیت شکنجهگران فرار کنند و رو به آزادی حرکت کنند. آنها اینگونه تصدیق کردند که نه ظلم را قبول میکنند و نه قربانی شدن را میپذیرند، در واقع، معادله سادهای است؛ تلفظ علنی نام خدا بدین معنی بود که فرد آزاد است و آزادی را میپذیرد. پیامی بود که پیامبر و سپس ابوبکر به همهی بردههای مکه رسانده بودند: ورودشان به اسلام به منزلهی آزادیشان بود، و همهی تعالیم اسلام حول پایان یافتن به بردهداری میچرخند. درخواستی مهم خطاب به همه امت معنوی اسلام بود: ایمان مستلزم آزادی و عدالت است و انسان باید، همچون موقعیتی که در هجرت بود، جمعی و فردی بهای آن را بپردازد. بعد معنوی این تعلیمات دور نیست: اساساً آنها را بنیان مینهد و به آنها معنا میدهد. از همان آغاز وحی، محمد از آزارها و بدیها به جلای وطن دعوت میشود:
«وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا»(مزمل/۱۰)
«در برابر چیزهایی که میگویند شکیبایی کن و به گونهای پسندیده از ایشان دوری کن.»
سپس:
«وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ»(مدثر/۵)
«و از چیزهای پلید (گناه، بدی و هرگونه زشتی) دوری کن.»
همچنین مشی ابراهیم، که خواهرزادهاش لوط از معدود افرادی بود که به او ایمان آورد، هنگامی که با این کلمات مردمش را خطاب قرار داد:
«وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ* فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(عنکبوت/۲۵-۲۶)
«ابراهیم به قوم خود گفت: شما غیر از خدا، بتهایی را برای خویشتن برگزیدهاید تنها به خاطر محبت که در زندگی دنیا میان خودتان دارید، سپس در روز قیامت برخی از شما از برخی دیگر بیزاری میجوید و بعضی از شما بعضی دیگر را نفرین میکند؛ و بالاخره جایگاهتان آتش دوزخ خواهد بود و هیچ یار و یاوری نخواهید داشت لوط به ابراهیم ایمان آورد. (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم میکوچم چرا که او مقتدر حکیم است.»
هجرت دور شدن ضمیر و دل از خدایان دروغین است، دور شدن از هر نوع از خود بیگانگی از بدی و گناهان. دور شدن از بتهای زمانه، قدرت، پول، ظواهر زندگی و… است. دور شدن از دروغها و بیاخلاقیها، رها شدن از همهی مظاهر آزادی که خلاف عادات ما هستند. این است خواستههای روحی هجرت. بعداً پیامبر در جواب سؤال یکی از یارانش دربارهی بهترین هجرتها جواب داد: «آن که بدی را رها کنی.»
او بارها به شیوههای مختلفی دربارهی ضرورت هجرت معنوی سخن گفت.
این گونه، مسلمانانی که هجرت کرده بودند ـ از مکه به مدینه ـ در رویدادهای تجربهشدهی بعدی همچنان تحت تعلیمات اسلام بودند، چون که برای آنها هجرت تحقق بازگشت به خویشتن و هجرت به دل بود. مسافرت فیزیکی آنها به مدینه، مهاجرتی معنوی به درون خودشان بود. با ترک شهرها و ریشههایشان به ماهیت خود بازگشتند.
با هجرت فیزیکی، اقدام اساسی و محوری تجربهی اولین جامعهی اسلامی، اتفاق افتاد و تجدید نشد، همچنان که عایشه به شدت با کسانی که در مدینه میخواستند این تجربه را زنده کنند، برخورد کرد. بعداً عمر بن خطاب تصمیم گرفت که این رویداد منحصر به فرد را به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی که در سال ۶۲۲م. آغاز شده بود، تعیین کند. آنچه که در طی قرنها برای هر کسی میماند، تجربهی هجرت معنوی است که فرد را به خودش برمیگرداند و او را از توهمات خودش و دنیا آزاد میکند. هجرت برای خدا، در واقع یکسری پرسشهایی است که خدا از هر ضمیری میپرسد؛ تو که هستی؟ معنای زندگیات چیست؟ به کجا میروی؟ انسان با پذیرفتن خطر این هجرت و توکل به خدای یکتا جواب میدهد: با تو به خودم برمیگردم و من آزادم.
*********************
منبع: پای بر جای پای پیامبر / مؤلف: طارق رمضان/ مترجم: کافیه جوانرودی/ نشر احسان۱۳۹۴