- جمعه ۳ آذر ۹۶
- ۱۳:۰۰
محمد، باهوشترین، عادلترین و مهربانترین انسانی است که تاریخ به خود دیده است. (إدوارد مونتیه)
ماوچی تونگ (۱۹۷۶-۱۸۹۳م) رهبر چینی از نگاه مردم چین به چیزی شبیه به اله و معبود تبدیل شده است، سخنانش مقدس است و فرمانش رد نمیشود. بنابراین نتیجه چه خواهد شد؟ سرانجام ماوچی بدانجا کشیده شد که یکی از بزرگترین آدم کشان قرن بیستم قرار گرفت، چنان که وی در زمان حکومت خودش مسئولیت کشتار ۳۰ الی ۴۰ میلیون نفر از مردم خود را به اتهام مخالفان سیاسی و فکریاش به عهده گرفت.
این است وضعیت آنان، اما اسلام وضعیتی دیگر دارد!
رحمت و شفقت رسول پیامبر (ص) در حق کسانی که در حق خود پیامبر اشتباه و خطا میکنند، چگونه خواهد بود؟!
جان آدمی بر انسان عزیز است و گاهی انسان به همۀ مردم اندرز میدهد که عفو و گذشت کنند، اما وقتی کسی به خودش دست بزند، میبینی به خشم آمده و غوغا بپا میکند.
این وضعیت عموم مردم است، اما پیامبر (ص) این گونه نبود.
عایشه رضیالله عنها میگوید: به خدا قسم! رسول الله به خاطر خودش، انتقام نمیگرفت؛ مگر اینکه به دین خدا، بیحرمتی میشد. آنگاه به خاطر آن، انتقام میگرفت.
مثالهای بسیاری در این باب وجود دارد.
در حقیقت کسانی که در حق پیامبر اشتباه کردهاند، هم مسلمان بودهاند و هم غیر مسلمان، و تردیدی نیست که تعداد غیرمسلمانان در این مورد بیشتر بوده است. اما در این بحث به برخی از مواضع پیامبر (ص) در برخورد با برخی از اشتباه کنندگان مسلمان در حق خود او اشاره میکنیم.
عمر بن خطاب میگوید: ما اهل قریش بر زنان خود تسلط داشتیم و چون به مدینه نزد انصار آمدیم، دیدیم که ایشان افرادیاند که زنانشان بر ایشان غلبه دارند، بنابراین زنان ما نیز روش زنان آنان را در پیش گرفتند. من بر زن خود فریاد زدم و او بر من فریاد زد، از این که او جواب مرا داد ناراحت شدم، وی گفت: چرا ناراحت شدی که جوابت را پس دادم؟ به خدا سوگند که زنان پیامبر (ص) جواب او را میدهند. و یکی از آنان یک روز کامل از صحبت کردن با وی ابا میورزد. از این سخن وی بیمناک شدم. لذا گفتم: کسی که چنین کند زیانکار شده است. آن گاه لباسهایم را فراهم کردم و به خانۀ حفصه (دختر خود) آمدم و گفتم: ای حفصه! آیا یکی از شما زنان، پیامبر (ص) را یک روز کامل به خشم در میآورد؟ گفت: آری؛ گفتم: قطعاً چنین شخصی خوار و زیانبار شده است. آیا تو در امان هستی از این که خداوند به خاطر خشم پیامبر (ص) به خشم آید و در نتیجه نابود شوی؟ بر پیامبر افزون طلبی مکن و جواب او را مده و از وی دوری مکن و آنچه نیاز داری از من بخواه. و عمل همسایهات (یعنی عایشه) تو را فریب ندهد، زیرا او از تو زیباتر و نزد رسول خدا (ص) دوست داشتنیتر است.
همچنین اگر یارانش در حق وی مرتکب خطایی میشدند با آنان رحیمانه برخورد میکرد. به عنوان مثال میتوان به رویدادی که پس از صلح حدیبیه اتفاق افتاد، اشاره کرد. صحابه رضوان الله علیهم اجمعین از صلحنامۀ بین پیامبر (ص) و قریش و برخی از بندهای آن احساس مظلومیت و آسیب دیدگی میکردند و به شدت ناراحت و غمگین بودند، اما با این حال رسول خدا با قریش صلح نمود؛ چون این کار را با دستور خدا انجام داده بود و از خود اختیاری نداشت. علاوه بر این در این صلح، منافع زیادی عاید مسلمانان گشت که مسلمانان فقط جوانب سلبی آن را میدیدند و فواید ایجابی آن را ملاحظه نمیکردند. از این جهت در ناراحتی و دلهره به سر بردند.. با این وصف پیامبر (ص) نزد آنان آمد و از آنان خواست تا موی سرشان را بتراشند و قربانیای که با خود آوردهاند ذبح نمایند تا از احرام بیرون آیند. اما از این سپاه بزرگ و بلند مرتبه یک امر غیر منتظرهای روی داد و همگی تصمیم به اعتصاب گرفته و خواستند با این فرمان پیامبر (ص) مخالفت کند، در حالی که پیامبر سه بار آنان را به این کار دستور داده بود.
شاید این کار در تاریخ صحابه اولین و آخرین کاری بود که مرتکب شده بودند؛ اما در عین حال، عملی بزرگ بود! هیچ یک از صحابه بر اثر اندوه و ناراحتی شدیدی که به آنان دست داده بود، از جایش تکان نخورد تا به دستور پیامبر (ص) عمل نموده و موی سرش را تراشیده و قربانیاش را ذبح نماید.
رسول خدا (ص) که به شدت ناراحت بود؛ نزد ام سلمه رضی الله عنها رفت و شیوۀ برخورد مردم را با خود، بیان نمود. ام سلمه گفت: ای رسول خدا! اگر میخواهی به خواستهات، عمل شود، بیرون برو و بدون اینکه با کسی، سخن بگویی، شترت را نحر (ذبح) کن و از آرایشگر بخواه تا سرت را بتراشد. آن حضرت هم بدن اینکه با کسی، سخن بگوید، بیرون رفت. شترش را نحر کرد و آرایشگر را به حضور طلبید و سرش را تراشید. صحابه نیز با مشاهدۀ رفتار رسول اکرم (ص) برخاستند و شتران خود را نحر کرده و شروع به تراشیدن سرهای یکدیگر نمودند، به گونهای که از شدت ناراحتی، نزدیک بود یکدیگر را بکشند.
آنچه در این حادثه توجه انسان را به خود جلب میکند، این است که رسول خدا (ص) هیچ گاه در این مورد اظهار نظر نفرمود و هیچ گاه به مخالفت صحابه با فرمان خویش اشارۀ دور و نزدیک ننمود. با این که نه تنها او فرماندۀ بزرگ و رهبری بی بدیل بود، بلکه پیامبر (ص) رب العالمین بود و فرمانبرداری از وی اساس دین است و نافرمانی از وی، به منزلۀ نابودی دنیا و آخرت است.
پیامبر (ص) هرگز در مورد این خطای صحابه اظهار نظر نفرمود؛ بلکه آنان را معذور دانست و بر آنان رحم کرد و به میزان اندوه و غم آنان پی برده بود و در عین حال میدانست که این یک خطای گذراست که قبلاً چنین خطایی روی نداده است و به احتمال زیاد در آینده نیز روی نخواهد داد. این بحران طوفانی، به آرامی به پایان رسید و صحابه به سوی مدینه رهسپار گردیده و پس از این نافرمانی، به اطاعت از پیامبر (ص) برخاستند.
سپس رسول خدا (ص) خواست راستی خواب و دقت نظر و صحت پیرویاش از دستورات پروردگار را برای عمر ثابت کند؛ لذا به محض نزول سوره فتح که به عظمت این صلح اشاره دارد تا جایی که خداوند آن را فتح مبین نامید، عمر را طلبید.
در حدیث صحیح چنین آمده است: آن گاه سوره فتح نازل گردید و پیامبر (ص) آن را بر حضرت عمر تا پایان قرائت فرمود. آن گاه عمر پرسید: یا رسول الله! آیا آن فتحی به شمار میرود؟ فرمود: آری.
عمر به خطایی که در حق پیامبر (ص) روا داشته بود، پی برده بود و تصمیم گرفت تا با تمام توان کفارهاش را بدهد. چنان که عمر میگوید: برای جبران این سخنانم، اعمال زیادی انجام دادم.
و نیز میافزاید: من پیوسته از بیم سخنی که بر زبان آوردهام، روزه میگرفتم و صدقه میدادم، و نماز میخواندم و برده آزاد میکردم، تا این که امیدوار خیر شدم.
حقیقتاً صحنهای شگفتانگیز بود، در این رویداد به وضوح رحمت و عطوفت پیامبر (ص) برای ما آشکار گردید، زیرا او هرگز به ناراحتیای که به وی رسیده، توجه نمیکند. بلکه تمام توجه و اندیشهاش به ملت و امتش معطوف شده است و این شیوه رسول خدا (ص) در تمام دوران زندگی بود.
وقتی ما رحمت و شفقت آن حضرت را با همسران و یارانش ملاحظه میکنیم، شاید این شبهه مطرح شود؛ او فقط با دوستانش چنین رفتار میکرد، اما ما در سیرۀ نبوی مشاهده میکنیم که او با کسانی که آنان را نمیشناخت، یا با کسانی که شناخت جزئیای از آنان داشت، و حتی گاهی منافقان یا مسلمانانی که با او به تندی و بدی رفتار میکردند، همین رفتار و تعامل را به کار میگرفت.
انس بن مالک میگوید: با نبی اکرم (ص) قدم میزدم. ایشان چادری نجرانی که دارای حاشیهای ضخیم بود به تن داشت. مردی بادیه نشین به آن حضرت رسید و چادرش را به سختی کشید طوری که من به گردن نبی اکرم نگاه کردم و اثر حاشیه چادر را که به شدت کشیده شده بود، دیدم. سپس آن مرد گفت: دستور بده تا از مال خدا که در اختیار توست، به من هم چیزی بدهند. رسول خدا (ص) در حالی که تبسم بر لب داشت، به او نگاه کرد و تبسم نمود و دستور داد تا به او هم چیزی بدهند.
رحمت و شفقت پیامبر (ص) با این اعرابی شگفت انگیز بود؛ زیرا از نظر ما باید با امثال این چنین کسی که این گونه با رسول خدا (ص) برخورد نمود، با تندی برخورد میشد، مخصوصاً زمانی که این برخورد با رهبر و فرمانروای حکومت اسلامی انجام گرفته است، ولی مقتضای رحمت و شفقت آن است که وی را مورد عفو و گذشت قرار دهند؛ اما این که دستور دهند بدون کیفر و عقاب به وی بذل و بخشش کنند، بدون تردید اوج رحمت و شفقت است.
ابوهریره میگوید: رسول خدا با ما مینشست و با ما سخن میگفت، و هر گاه بر میخاست ما نیز برمیخاستیم تا این که او را میدیدیم که وارد یکی از خانههای ازواج مطهرات میشد. روزی با ما سخن میگفت و آن گاه برخاست و ما نیز برخاستیم؛ تا این که متوجه شدیم بادیه نشینی چادرش را به شدت کشیده و اثر چادر بر گردنش به جای مانده و آن را سرخ کرده است. ابوهریره میافزاید: چادر پیامبر درشت بود. اعرابی گفت: این دو شترم را از آذوقه بار کن؛ چون تو از مال خود و مال پدرت به من نمیدهی. (یعنی آنچه به من میدهی از بیت المال است) آن حضرت (ص) فرمود: «نه استغفرالله، نه استغفرالله، هرگز به تو چیزی نمیدهم تا زمانی که در عوض کشیدن چادر من قصاص نشوی» در پاسخ هر بار بادیه نشین میگفت: به خدا قسم از من انتقام گرفته نخواهد شد. راوی پس از ذکر حدیث میفرماید: آن حضرت مردی را فراخواند و به او دستور داد تا یک شترش را از جو و شتر دیگرش را از خرما بار کنند سپس رو به صحابه نمود و فرمود: به برکت الله تعالی برگردید و منصرف شوید.
بدون تردید رسول خدا (ص) میتوانست از آن فرد بادیه نشین انتقام بگیرد یا حداقل میتوانست به او چیزی ندهد، اما رحمتش بر عدالتش چیره شد و با کمال کرامت و بزرگواری به او بذل و بخشش نمود.
مناسب است که این بحث را با داستانی زیبا به پایان برسانیم که حضرت ابوهریره روایت کرده است. از ابوهریره روایت است که: شخصی، نزد نبی اکرم آمد و با لحن تندی، دَین خود را از ایشان مطالبه کرد. صحابه خواستند او را تنبیه کنند. اما رسول الله فرمود: « او را رها کنید زیرا صاحب حق، حق سخن گفتن دارد.» سپس فرمود: «شتری مانند شترش به او بدهید» صحابه گفتند: ای رسول خدا! شتری مثل شتر او وجود ندارد، ولی شتر بهتر وجود دارد. رسول اکرم (ص) فرمود: «همان را به او بدهید. زیرا بهترین شما، کسی است که بدهیهایش را به نحو احسن بپردازد.»
براستی که رحمت رسول الله (ص) به این مرد خشن بسیار زیاد بود. زیرا این مرد بر رسول خدا با بداخلاقی برخورد نموده و جایگاه و ارزش آن حضرت را نادیده میگیرد و در عین حال صحابه با وجود آن که به خوش اخلاقی و بردباری مشهورشان تصمیم گرفتند، او را بزنند و از این بداخلاقی باز دارند، اما رسول خدا (ص) رحمت و عطوفت فوق العادهاش را آشکار فرمود به طوری که نخست مانع آنان گردید تا او را آزار و اذیت کنند و باز آن فرد متجاوز را مورد ستایش قرار داد و او را صاحب حق نامید و این حق است که به او قوت و نیرو بخشیده است. نکتۀ سوم این که شتری بهتر را به جای شترش داد، در صورتی خرد تقاضا میکند فقط دینش مسترد گردد، اما این کار نشأت گرفته از رحمت بیکرانی بود که همۀ کسانی را که با پیامبر تعامل داشتند، شامل میشد.
بهترین پایان برای این داستان آن است که این سخن پروردگار را ذکر نمایم: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» (أنبیاء/۱۰۷)
«(ای پیغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم.»
منبع: پیام آور رحمت/ مؤلف: دکتر راغب الحنفی السرجانی/ مترجم: محمد حنیف حسین زائی/ انتشارات حافظ ابرو