حضرت عثمان در دوران خلافت صدّیق و فاروق رضی الله عنهم

  • ۱۲:۰۰

نخست : در عهد صدّیقt


۱- عثمان از اعضای شورایی بود که در مسائل مهم، به خلیفه مشورت می‌داد :


عثمان از جمله صحابه‌ای بود که ابوبکر صدّیق، برای رأی ونظر او ارزش زیادی قائل بود، در دستگاه خلافت ایشان، عثمان، بعد از عمربن خطابt، دومین فردی بود که از جایگاه ممتازی نزد ابوبکر صدّیق برخوردار بود، زیرا ایشان با آن رأفت و آرامشش، در واقع، نقطه عمربن خطّاب بود که مردی به حساب می‌آمد قاطع و محکم. اگر عمر بن خطّاب، وزیر ابوبکر صدیق محسوب می‌شد، عثمان به مانند دبیر کل دولت، کاتب برتر آن و فردی که بیشتر از دیگران مورد اعتماد واطمینان بود به حساب می‌آمد[۱]. به عنوان مثال، هنگامیکه، جنگهای ردّه به پایین رسید، ابوبکر صدیق، در مورد اعزام سپاه به جانب روم با صحابه به مشورت پرداخت. در این مسأله، هر یک از مهاجرین و انصار،نظر خویش را مطرح نمودند. سپس عثمان به ابوبکر گفت : همه ما می‌دانیم که شما دلسوز این امّت و نسبت به آنان مهربان هستید. اگر می‌بینید کاری به صلاح آنان است آنرا انجام بدهید که شما نزد ما مورد اعتماد و اطمینان هستید و کسی در حسن نیت شما شک ندارد[۲]. دیگر صحابه چون طلحه، زبیر، سعید بن ابی‌وقّاص، ابوعبید جرّاح، سعید بن زید و سایر حضار آن مجلس نیز سخنان عثمان را مورد تأیید قرار دادند[۳]. نیز هنگامیکه ابوبکر صدیق خواست که حاکمی را برای سرزمین بحرین انتخاب نماید با صحابه مشورت نمود. عثمانبه او پیشنهاد کرد که حاکمی را به عنوان حاکم به آن سرزمین بفرستد که رسول خداr، او را به جانب مردمان آن دیار فرستاد و همو بود که آنان را به دین اسلام وارد کرد، کسی که مردم آنجا او را می‌شناسند واو نیز هم آنان را می‌شناسد و هم سرزمینشان. این فرد، علاء بن حضرمی نام داشت که بنا به توصیه عثمان، ابوبکر او را به جانب بحرین فرستاد[۴]. همچنین هنگامیکه ابوبکر صدّیق در بستر بیماری بود، صحابه را فرا خواند تا نظر خود را در مورد جانشین او مطرح کنند و آنان، عمر را پیشنهاد کردند. عثمان نیز همین نظر را داشت و گفت : خداوندا می‌دانم که درون او بهتر از ظاهر اوست و همه ما اعتراف می‌کنیم که در میانمان چون او کسی وجود ندارد.[۵]


۲- بحران اقتصادی دوران خلافت صدّیقt :


ابن عباس روایت می‌کند که در عهد صدّیق، سرزمین حجاز، دچار قحطی و خشکسالی شدیدی شد. مردم نیز نزد ابوبکرt آمدند و وخامت اوضاع و احوال خود را به او اطلاع دادند. ابوبکر به آنان گفت : برگردید و صبر کنید که امشب، شما را، إن شاءالله، فرجی حاصل آید، شامگاه کاروان عثمان با صد ستر بار گندم به مدینه رسید. مردم بر در خانه او گرد آمدند و از او خواستند که آن گندمها را به آنان بفروشد تا از شدت و وخامت اوضاع مستمندان و ایتام و بیوه‌زنان کاسته شود. آنان گفتند که حاضرند در ازای هر ده درهم که در شام در برابر هر کیسه گندم پرداخته است دوازده درهم به او سود بدهند. عثمان گفت که یک نفر دیگر بیشتر از آن به او سود پرداخته است. مردم با تعجب از او پرسیدند : ای ابوعمرو! تنها تاجران و ثروتمندان مدینه ما هستیم، این کیست که مبلغی بیشتر از پول ما به تو سود می‌پردازد. او پاسخ داد : یک نفر به من قول داده است که در مقابل هر یک درهم، ده درهم به من سود می‌پردازد، آیا شما می‌توانید بیشتر از آن به من بدهید؟ مردم گفتند : به خداوند سوگند که توان پرداخت چنین مبلغی را ندارند. آنگاه عثمان گفت : خدا را شاهد می‌گیرم که تمام گندمها را به او می‌فروشم و آنها را در راه او به فقرا و گرسنگان می‌بخشم[۶]. ابن عباسt در ادامه روایت، چنین می‌گوید که همان شب، در خواب، رسول خداr را دیدم که سوار بر اسبی است و لباس زیبا و درخشان به تن دارد و کفش پرنور به پا. عرض کردم : یا رسول اللهt صبر کنید که شوق دیدار شما و شنیدن آن صدای دلنشینتان، توان صبر از ما ستانده است، با این شتاب و تعجیل به کجا تشریف می‌برید؟ حضرتr فرمودند : عثمان، امروز، بخشش عظیم نموده است و به همین دلیل، خداوند، او را عروسی از حوریان بهشت داده و ما را به آن مراسم دعوت کرده‌اند.[۷]


آیا ممکن است که خداوند، ندای پرطنین این بخشش و سخاوت بزرگ را به گوش مال‌پرستان آزمند و حریص و بخیل و آن محتکران سیری‌ناپذیر که بندگان نیازمند را از نان و قوت خویش محروم ساخته‌اند، برساند و قلب خفته آنان را با این ندای زیبا بیدار کند تا شاید فریاد و فغان فقرا، ایتام، بیوه‌زنان و نیازمندان را بشنوند و اجساد درهم شکسته آنان را با باران رحمت و احسان سخاوتمندانه خویش از زیر چرخهای سنگین فقر و محرومیت نجات دهند؟!


به یقین، امروز دنیای اسلام به چنین حرکتها و سخاوتها نیازمند است تا بتواند خُنُک نسیم محبّت و عاطفه پاک و بر غلّ و غش را در میان نیازمندان خویش بدمد.[۸]


عثمان از مهربان‌ترین و دلسوزترین صحابه بود و همیشه این کلام پروردگار را در خاطر داشت که :


) کلاّ إنّ الإنسانَ لَیَطْغی أن رَآه اسْتَغْنی ([۹]                             (علق : ۶)


آنگاه با سرمشق گرفتن از این آیه شریفه :


) أَتَأْمُرُون النّاسَ بالبرّ و تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکم و أنتم تَتْلُون الکتاب أفلاتَعْقِلون ([۱۰]       (بقره : ۴۴)


تلاش می‌کرد که خود را از تکبر و عصیان و از نفاق و سستی در ایمان مصنون دارد و با چشم دوختن به رهنمون این آیه :


) لَیس البِرَّ أن تُوَلُّوا وُجُوهَکم قِبَلَ المَشْرِقِ و المَغْرِبِ وَلکنّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بالله والیومِ الآخِرِ و المَلئکهِ وَ الکِتابِ و النَبِیّینَ و آتی المالَ علی حُبِّه ذَوی القُرْبی و الیَتمی و المَسکین و ابنَ السَّبیلِ و السّائَلینَ و فی الرِّقابِ و أَقَام الصلاهَ و آتی الزّکاهَ و المُوفُون بعَهْدِهم إذا عاهدوا والصّابِرِین فی البَأسَاءِ وَ الضَرَّاء و حینَ البَأْسِ اولئک الذین صَدَقُوا و أولئک هم المُتّقُون ([۱۱]                                                     (بقره : ۱۷۷)


اهتمام خویش را صرف آن نمود تا مصداق کامل این آیه شود.[۱


دوم : در عهد خلافت عمر فاروق


عثمان در عهد فاروق نیز از اعتبار و احترام بسیاری زیادی نزدخلیفه برخوردار بود به نحویکه هرگاه صحابه و دیگر مسلمانان، سؤال ویا درخواست مهمی داشتند او ویا عبدالرحمن بن عوفt را پیشقدم می‌کردند. آنان به عثمان لقب «ردیف» داده بود که به کسی اطلاق می‌شد که بر مرکبی پشت سوارکار می‌نشست و عرب به کسی که بعد از رهبر و رئیس، به او امید انجام کاری را داشتند، این لقب را می‌دادند. آنگاه چون از طریق عثمان و یا عبدالرحمن به خواسته خود نمی‌رسیدند به عباس بن عبدالمطلب، عمومی رسول خداr، که از ارج و قرب خاصّی نزد همه صحابه برخوردار بود مراجعه می‌کردند.[۱۳]


گویند که یک روز، عمر دستور داد تا مردان مدینه بسیج شوند. آنگاه آنان را به منطقه «صِرار» برد. عثمان نزد او آمد و پرسید : هدفت از این کار چیست؟ عمر، قبل از پاسخ دادن به سؤال عثمان، مردم را برای ادای فریضه نماز فرا خواند و چون نماز تمام شد به آنان اعلام نمود که قصد دارد نیروهایی را به سرزمین عراق اعزام کند و از مردان می‌خواهد خود را برای این کار مهیّا کنند[۱۴]. نیز گویند آن روزیکه عمر به خلافت رسید، بزرگان صحابه را فراخواند و راجع به نحوه مصرف بیت‌المال با آنان مشورت نمود. عثمان بدو گفت : هم خودت از آن بخور و بهره ببر و هم دیگران را از آن بهره‌مند ساز[۱۵]. همچنین، هنگامیکه ابوعبیده جرّاحt، پیکر را به جانب عمرt فرستاد و از او خواست که به جبهه مسلمانان در بیت‌المقدس بیاید تا خود او دروازه‌های آن شهر را به روی مسلمانان بگشاید، عمر با صحابه به مشورت پرداخت، عثمان پیشنهاد کرد که عمر بدانجا نرود تا با ردّ درخواست مسیحیان، آنان را تحقیر کرده باشد و به آنان بفهماند کهدرخواست آنان نزد او بی‌ارزش است و او آماده جنگ با آنان می‌باشد و آنان باید با قبول شکست و ذلّت حاصل از آن، مجبور به پرداخت جزیه شوند[۱۶]. اما علی بن أبی طالبt، بر خلاف عثمانt، نظرش این بود که بهتر آن است که خلیفه به بیت‌المقدس برود تا مسلمانان در نبر خود با مسیحیان و رومیان، روحیه گیرند که عمر نیز نظر علی را پذیرفت و به فلسطین عزیمت نمود.[۱۷]


در واقع، عثمان، در دوران خلافت عمرt بمانند وزیر خلیفه بود. به عبارت بهتر، جایگاه او در نزد عمر، چونان جایگاه عمر نزد ابوبکر بود. اگر خداوند با وزارت عمر در خلافت ابوبکر، بهترین نعمت را به بهترین مردمان عطا فرمود، با وزارت عثمان نیز، بهتر هدیه را به بهترین خلق خدا بخشید. اگر ابوبکر، مهربان‌ترین مردم نسبت به خود آنان بود، عمر قاطع‌ترین و سختگیرترین ایشان در امر دین و حق محسوب می‌شد و خداوند رأفت ابوبکر را با قاطعیت عمر درهم آمیخت تا خلافت بر پایه صدق و رحمت و عدل پدید آید. عثمان نیز چون ابوبکر،مهربان بود و رئوف و به این ترتیب، خداوند، در دوران خلافت عمر، جایگزینی مناسب برای ابوبکر انتخاب نمود و از تعاون و مشورت این دو شخصیت بزرگ اسلام، محکم‌ترین و عادلانه‌ترین سیاستها وعملکردها ظهور کرد که زبانزد خاص و عام در همه ادوار تاریخ شد. در اینجا به عنوان نمونه، به نقش عثمان در چند مسأله مهم که در دوران عمر روی داد می‌پردازیم.


۱- دیوان :


با گسترش فتوحات و افزایش اموال بیت‌المال، عمر، صحابه را فراخواند تا در این مورد اندیشه کنند. عثمان گفت : من مال بسیار زیادی را می‌بینم که می‌توان آنرا به دست همه مردم رسانید تا از آن بهره‌مند شوند اما باید آنها را ثبت نمود تا دانست که چه کسانی سهم خود را دریافت کرده‌اند. و چه کسانی آنرا نگرفته‌اند. این کار باعث می‌شود کارها سروسامان گیرد و حکومت و مردم سرگردان نشوند. عمر نیز پیشنهاد او را پذیرفت و در آخر آن جلسه، شورای صحابه، تشکیل دیوان بیت‌المال را به تصویب رسانید.[۱۸]


۲- مبدأ تاریخ :


نقل است که در جریان تعیین مبدأ تاریخ، این عثمان بود که پیشنهاد داد تا محرم را اولین ماه سال در نظر بگیرند. در واقع پس از اینکه صحابه، بعد از مشورتهای متعدد به این نتیجه رسیدند که هجرت رسول خداr از مکه به مدینه را که مثابه مرز میان دوران حق و باطل بود به عنوان مبدأ تاریخ اسلام تعیین کنند، هر یک از آنان در مورد اینکه کدامیک از ماههای سال را ماه اول آن قرار دهند دیدگاههای متفاوتی داشتند. در این میان، عثمان بیان کرد که محرم را ماه اول سال قرار دهند، چراکه محرم، ماه حرام است و ماهی است که در آن حجّاج از حجّ باز می‌گردند. عمر و دیگر صحابه نیز از این پیشنهاد استقبال کردند و آنرا پذیرفتند.[۱۹]


۳- سرزمینهای مشمول خراج :


بعد از گسترش فتوحات، نظر عمر بر این بود که سرزمینهایی را که مسلمانان فتح کرده‌اند میان فاتحان تقسیم نکند، بلکه تنها خراج آن سرزمینها در میان آنان و فرزندانشان تقسیم شود و عثمان از جمله آنانی بود که با این دیدگاه موافق بودند.[۲۰]


۴- حجّ عثمان با أمّهات المؤمنین :


چون عمر در سال سیزدهم بعد از هجرت به خلافت رسید، عبدالرحمن بن عوف را امیر حج آن سال نمود. در همان سال، عمربه همسران نبی خداr اذن داد تا حج گذارند اما به عثمان و عبدالرحمن امر نمود تا بازگشت آنان به مدینه مراقب ایشان باشند. گویند که عثمان سوار بر شترش، پیشاپیش آنان حرکت می‌کرد و به هیچ کس اجازه نمی‌داد تا به کجاوه‌های امهات المؤمنین نزدیک شود و هر جا قافل عمر اتراق می‌کرد، قافله ایشان نیز توقف می‌نمود. نقل می‌کنند که در این اتراقها، عثمان وعبدالرحمن، کاروان امهات المؤمنین را در درون دره‌ها اسکان می‌دادند و خود جلوی ورودی و خروجی آنها می‌ماندند و به هیچکس اجازه عبور از آنجا را نمی‌دادند.[۲۱


منبع : در شناخت سیره عثمان بن عفّان/مولف  :دکتر علی محمد الصلابی/انتشارات : عقیده


 [۱]- عثمان بن عفّان، صادق عرجون، ص ۵۸٫


[۲]- تاریخ دمشق، ابن عساکر (۲/۶۳ – ۶۵).


[۳]- همان.


[۴]- کنز العمال (۵/۶۲۰)، تاریخ الطبری (۴/۱۲۲)، القیود الوارده علی سلطه الدوله، ص ۱۶۹٫


[۵]- الکامل، ابن اثیر(۲/۷۹)، الخلفاء الراشدون، محمود شاکر، ص ۱۰۱٫


[۶]- الرِّقَّه و البکاء، ابن قُدامه، ص ۱۹۰، الخلفاء الراشدون، حسن ایّوب، ص ۱۹۱، شهید الدار، احمد خرّوف، ص ۲۱٫


[۷]- الرِّقَّه و البکاء، ص ۱۹۰٫


[۸]- عثمان بن عفّان، صادق عرجون، ص ۵۲٫


[۹]- حقّا که انسان سرکشی می‌کند * همین که خود را بی‌نیاز پندارد.


[۱۰]- آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید، با اینکه شما کتاب [خدا] را می‌خوانید؟ آیا [هیچ] می‌اندیشید؟


[۱۱]- نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گداان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را بر پای دارد، وزکات را بدهد و آنان چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند؛ و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند؛ آنانند کسانی که راست گفته‌اند، و آنان همان پرهیزگارانند.


[۱۲]- شهید الدار، صص ۲۲ – ۲۳٫


[۱۳]- تاریخ الطبری (۴/۸۳)، المرتضی، ابوالحسن الندوی، ص ۱۳۱٫

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Muslimoon