امیرالمؤمنین عمر بن خطاب قحط‌سالی را چگونه مدیریت می‌کند؟

  • ۰۴:۰۰

در اواسط سال هجدهم هجری، قحطی شبه جزیره عرب را در بر گرفت، نه ماه بود که قطره‌ای باران از آسمان بر زمین نیامده بود.


بروز این حادثه‌ی خطرناک، امیرالمؤمنین عمربن خطاب ـ رضی الله عنه ـ را بی‌نهایت نگران می‌کند، زیرا جان تمام مردم نجد و حجاز از گرسنگی در خطر مرگ قرار گرفته است و هزاران انسان به دروازه مرگ نزدیک شده‌اند و امیرالمؤمنین در جهت رفع این حادثه مرگبار به شدت احساس مسئولیت می‌کند، زیرا به یاد دارد که در نخستین نطق خلافت خویش خطاب به مسلمانان چنین گفت: «به خدا اگر برای حل همه مشکلات شما، خود را توانا نمی‌دانستم، هرگز این امانت را قبول نمی‌کردم» و طبق این تعهد، باید با قدرت و قاطعیت هیولای مرگبار این قحطی را از سرزمین نجد و حجاز دور نماید. او در همان روزهای بروز آثار قحطی، فعالیت خود را در داخل و خارج به طرق زیر آغاز می‌نماید:


۱ـ قبل از هر کاری از خود شروع می‌کند و قسم می‌خورد تا روزی که آثار این قحطی به کلی رفع نگردد، گوشت و روغن و لبنیات و حتی شکم سیر نان خشک هم نخورد ، و به این وسیله قحطی را بیش از هر جای دیگر، به منزل خود می‌برد، تا به طور مستمر و مداوم و با تمام اجزاء وجود خویش، آثار این قحطی را احساس کند و شب و روز در دفع آن بکوشد.


بر اثر سوء تغذیه، چهره صاف و سفید امیرالمؤمنین آن چنان تیره  و چروکیده می‌شود که مردم از مشاهده سایه شیارهای چهره او به خوبی می‌فهمند که سایه این قحطی چقدر بر قلب او سنگینی می‌کند و همه می‌گویند: «اگر این قحطی به زودی رفع نشود، عمر از غم گرسنگان حتماً می‌میرد » این است حکومت مردمی!


۲ـ دومین کار امیرالمؤمنین این است که بلادرنگ با تشکیل ستادهای جیره‌بندی در تمام شهرها ارزاق و خواربار را جیره‌بندی می‌کند و طبق (بِطاقَه) و کارت‌هایی که برای اولین بار در جهان برای توزیع عادلانه ارزاق تهیه شده‌اند، به همه خانواده‌ها به طور مساوی ارزاق می دهد.


۳ـ سومین اقدام امیرالمؤمنین این است: بعد از مدتی که احساس می‌کند مواد غذایی در نجد و حجاز رو به اتمام است و قحطی نیز از مرزهای شمال حجاز تجاوز نکرده است، طی نامه‌های مؤکدی بانگ و فریاد خود را از قلب منطقه قحطی‌زده و از میان مردم گرسنه و نیمه‌رمق نجد و حجاز با این مضمون به گوش همه استانداران و فرماندهان خود در عراق و شام و فلسطین می‌رساند که: «ای عمرو بن عاص در فلسطین ! ای ابوعبیده در شام! ای سعد بن وقاص در شهرهای عراق! زینهار، زینهار، زینهار، با شمایم هر چه زودتر به فریاد ما برسید و فوری آن اندازه خواربار و مواد غذایی بفرستید که همه مردمان شبه‌جزیره را از خطر قحطی نجات دهید».


امیرالمؤمنین بر اثر فعالیت مداوم توانست ماه‌ها در برابر هیولای مرگبار این قحطی با کمترین تلفات مقاومت کند و دیری نپایید که رعب و وحشت مردم از هجوم این قحطی پایان یافت و در مغازه‌ها نیز مواد غذایی، که بازرگانان از خارج شبه‌جزیره وارد می‌کردند، به وفور عرضه گردید.


(یرْفَأْ)  خدمتکار عمر ـ رضی الله عنه ـ که در این مدت طولانی از کم‌غذایی و سوء تغذیه عمر بسی رنج برده و از مشاهده ضعف و چهره لاغر او دلش به حال او می‌سوزد، به محض عرضه مواد غذایی در مغازه‌ها، به بازار رفته و یک خیک روغن و ظرفی چوبین پر از شیر را به قیمت چهل درهم  (معادل چهار مثقال طلا) می‌خرد و به منزل می‌آورد، و می‌گوید: «ای امیرالمؤمنین، اوقات سوگندت سپری گشته و روغن و لبنیات و گوشت در همه مغازه‌ها به وفور موجود است ، اینک این روغن و شیر را از بازار برای تو خریده‌ام»،


امیرالمؤمنین می‌گوید: به چند خریده‌ای؟


یرفاء می‌گوید: «چهل درهم».


امیرالمؤمنین می‌گوید: «هنوز قیمتش زیاد است و هر فقیری چهل درهم ندارد که آن را بخرد، پس من نمی‌توانم آن را بخورم آن را در بین فقرا تقسیم کن»


آری!


آن مسلمانان که میری کرده اند / در شهنشاهی فقیری کرده اند


به نقل از کتاب: سیمای صادق فاروق اعظم عمر بن خطاب (رض) تألیف: مرحوم حاج ملا عبدالله احمدیان(با تلخیص و ویرایش)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Muslimoon