امهات المومنین جویریه بنت حارث

  • ۲۰:۳۶

پیامبر صلی الله علیه وسلم در غزوه بنی مصطلق بر حارث بن ابی ضرار که قصد سوء به اسلام داشت پیروز شد ،پیامبر صلی الله علیه وسلم پیروز مندانه ودر حالی که غنیمت های زیادی بدست آورده بود به مدینه بازگشت، هفتاد نفر از دشمن اسیر شده بود دو هزار شتر وپنج هزارگوسفند را مسلمین به غنیمت خویش گرفته بودند زنان وکودکان اسیر شده بودند . د ر میان اسراء جویریه دختر حارث وبانوی زنان بنی مصطلق نیز به چشم می خورد او دختری ز یبا و در بهار جوانی بود ، هنگام تقسیم غنیمت ها ، سهمیه ثابت بن قیس انصاری شد ، ثابت با او پیمان بست که اگر هفت اوقیه طلا بپردازد او را آزاد خواهد کرد. مبلغ هنگفتی بود بنا براین جویریه اجازه ورود به محضر پیامبررا خواست ونزد پیامبر آمد واز اوکمک خواست وگفت : ((ای پیامبر خد ا! من دختر حارث بن ابی ضرارهستم، حارث سردار قومش است ، بلایی که برسرم آمده از شما پوشیده نیست، در تقسیم غنایم ، من سهمیه ((ثابت بن قیس )) شدم با او پیمان بستم که بعد ازپرداخت مبلغی مرا آزاد کند واو مبلغ را تعیین نمود ،اکنون پیش تو آمده ام تا مرا کمک کنی تا آزاد شوم.


دل پیامبر به حالش سوخت وگفت: اگر مبلغ تعیین شده از طرف ثابت را به او بپردازم وبا تو ازدواج کنم می پسندی ؟ جویریه گفت : بله ای پیامبر خد ا. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود : من نیز این کار را انجام دادم.


جویریه از حکم پیامبر صلی الله علیه وسلم که دستور داده بود که وام او پرداخت شود و او آزاد گردد راضی بود .


اما پدرش ابی ضرار از زمانی که دخترش اسیر شده بود آرام نمی گرفت، او چند شتر جمع کرد تا آنها را به مسلمین فدیه دهد ودخترش را آزاد کند . شتران را حرکت داد ناگهان دو شتر از میان شترها به شدت مورد پسندش واقع شد و باخودش گفت : اگر این دو شتر را برای خودم نگاه دارم بهتر است . آن دوشتر را برای خود نگاه داشته و به شرف آن سوی دره ها هدایت کرد وبقیه شتران را به مدینه آورد تا آنها را به عنوان فد یه بدهد ودخترش راکه در دست مسلمین اسیر بود آزاد کند.


چون به مدینه رسید با شترها نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفت وگفت: ای محمد ! شما دخترم را اسیر کرده اید ، این فدیه اوست او را آزاد کنید.پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: آن دو شتری که در دره پنهان کرده ای کجا هستند ؟


حارث به شدت وحشت کرد وبا خود گفت : کسی همراه من نبود که ببیند من چکار میکنم بعد کمی ساکت شد ووقتی به سخن آمد گفت : گواهی می دهم که هیچ موجودی جز خدا نیست وگواهی میدهم که تو ای محمد پیامبر خدا هستی . چون از این کارم جز خدا هیچکس اطلاعی نداشته است.واین گونه حارث بن ضرار سردار جنگ با پیامبرصلی الله علیه وسلم و از بین بردن او لشکر کشی می کرد به اسلام مشرف شد . حارث کسی را فرستاد که شترها را بیاورند تا فدیه دهد ودخترش را آزاد کند وقتی شترها را آوردند به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: این فدیه دخترم هست ، دختر من شایسته نیست که اسیر باشد . پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود : آیا اگر او را ما قبول کنیم کار خوبی نکرده ایم؟ حارث گفت: بله خوب است.


ووقتی از جویریه پرسیده  شد گفت : من پیامبر صلی الله علیه وسلم راپذیرفته و اسلام آورده ام . پیامبر صلی الله علیه وسلم او را آزاد کرده وبا او ازدواج نمود واسم او را که بره بود عوض کرد واو را جویریه نام گذاشت .وقتی مسلمین خبر شدند که پیامبر صلی الله علیه وسلم با جویریه ازدواج کرده است خانواده و خویشاوندان جویریه را نیز آزاد کردندوگفتند اینها خویشان همسر پیامبر هستند در نتیجه صد نفر از فامیلهای جویریه آزاد گردید تا جایی که عایشه گفت است :


(زنی را نمی شناسم که مانند جویریه برای قومش با برکت باشد)


قبیله بنومصطلق ایمان آوردند ونعمت الهی شامل حالشان گردیدوجویریه به خانه پیامبر صلی الله علیه وسلم پیوست . خانه او نزدیک خانه ام سلمه و عایشه وحفصه بود.صبح یکی از روزها پیامبر صلی الله علیه وسلم جویریه را دید که در خانه اش نشسته است وتسبیح می گوید در آخر وقت پیامبر صلی الله علیه وسلم دوباره از کنارش گذشت دید همچنان نشسته است به ایشان فرمود:آیا بتو کلمه هایی نیاموزم که آنها را بگویی برایت راحت تر خواهند بود؟


(سبحان الله عددخلقه ) ۳بار(سبحان الله رضا نفسه )۳بار(سبحان الله عدد خلقه )۳بار


رسول اکرم صلی الله علیه وسلم وفات کرد در حالی که از جویریه خشنود وراضی بود . جویریه زندگی باقیمانده اش را در سایه حکومت خلفای راشدین گذراند وچندین حدیث از پیامبر روایت نمود.زندگی او تا زمان خلافت معاویه بن ابی سفیان رضی الله عنه ادامه پیداکرد ودر دوران حکومت معاویه در سال پنجاه هجری در سن هفتادسالگی وفات کرد ،


جنازه او تا قبرستان بقیع تشییع شد ومروان بن حکم امیر آن زمان مدینه برجنازه اش نماز خواند.


خداوند ام المؤمنین جویریه را رحمت کند وما را در بهشت به او ملحق گرداند.


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Muslimoon